تنهایی های من

 

دیدن تو گرچه از دور واسه من یه جور امیدِ

 

یه چیزی مثل یه جادو که بهم رهایی می ده

 

این مهمه که می دونم واسه من چقدر عزیزی

 

من که جام عشق و دادم چه بنوشی چه بریزی

 

نوشته شده در چهار شنبه 30 فروردين 1398برچسب:,ساعت 22:26 توسط تنها| |

بی وفا


 

 

چقدر سخته وقتي كه دلت ميخواد سرت رو به ديواري تكيه بدي باز همون ديواري باشه كه يك بار زيرآوار غرورش له شدي...! چقدر سخته تو خيالت ساعت ها باهاش حرف بزني اما وقتي ديديش هيچ چيزي نتوني بگي جز سلام...! چقدر سخته وقتي پشتت بهشه دونه هاي اشك گونه هات رو خيس كنه اما مجبور باشي بخندي تا نفهمه هنوزم دوستش داري...! چقدر سخته تو چشماي كسي كه تمام عشقت رو ازت دزديد و به جاش يه زخم هميشگي به قلبت هديه داد زل بزني و به جاي اينكه لبريز كينه و نفرت بشي حس كني كه هنوزم دوستش داري...! چقدر سخته گل آرزوهات رو تو باغ ديگري ببيني و هزار بار تو خودت بشكني و اون وقت آروم زير لب بگي گل من باغچه نو مبارك...!

نوشته شده در جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:3 توسط تنها| |

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!
اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!
گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !
از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!
چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!
چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!
صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید!
اشکهایم را همه دیدند!

نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:دل شکسته,ساعت 19:15 توسط تنها| |

عاشق هرکس شدم او شد نصیب دیگری دل به هرکس دادم او هم زد به قلبم خنجری من سخاوت دیده ام دل را به هر کس می دهم شرم دارم پس بگیرم آنچه را بخشیده ام...

c7uyv3vujjl90380il[1].gif

 

از جدایی پاکوبی می کنند     بهر این دل کار خوبی می کنند

 

سوز دل از اتشش فریاد شد   سر نوشتم بدتر از فرهاد شد

 

باتوام فرهاد شیرینت چه شد      ارزوی پاک دیدنت چه شد

 

باز کوه بیستون در انتظار   مرگ شیرین حیله دشمن تبار

 

هان ای مجنون چرا اینگونه ای    بر خیزید از خواب گران

 

نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:47 توسط تنها| |

 

گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید
گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید
تو میروی و آینه پر میشود از بی کسی
از من سفر میکنیوبه مرگ قصه میرسی 
ببین که آب می شود قطره قطره قلب من
مرگ من وقصه ماست فاجعه جدا شدن 
تو جامه دان پر میکنی من خالی از جان میشم
یک لحظه در چشمم ببین ببین چه ویران میشوم
بعد از تو با من چه کنم با من بی پناه من
کجای شب پنهان شوم کجای این عاشق شکن
تو میروی و جان من گور ترنم میشود
خورشیدکی که داشتم در شب من گم میشود
چیزی نگو به آینه با رازقی حرفی نزن
 برای بار آخری تنها نگاهی کن به من
گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید
گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید

نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:10 توسط تنها| |

به آب و آتیش می زنم فکرت نمیره از سرم

 

 می خوام فراموشت کنم

 

 

 

 اما بازم عاشق ترم

 

 

 

 طفلی دل عاشق من نشد تو رو نگه داره

 

 

 

 فقط یادم میاد نوشت چشماتو خیلی دوست داره

 

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:,ساعت 22:21 توسط تنها| |

 

ای آنکه همیشه بیاد تو می سوزم

یاد من کن که همیشه بیاد تو میسوزم

ای اشک آهسته بریز که غمم زیاد است

ای شمع آهسته بسوز که شبم دراز است

صداقت قلب منو تو دیدی باورت نشد

اشکای غم رو گونه هام چکید و باورش نشد

 

هر چه فکر می‌‌کنم حرفم نمیاید ....... خیالت را گم کرده‌ام یا مسیر عاشقیت را ؟؟؟ شاید هم تو راه قلبم را گم کرده‌ای و در شعر دیگران نشسته ای!!؟؟

 

نوشته شده در چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:,ساعت 22:13 توسط تنها| |


Power By: LoxBlog.Com